چهارشنبه 89 خرداد 12 , ساعت 10:50 صبح
غربت یه دیواره بین تو و دستام
یک فاجعه است وقتی تنها تو رو میخوام
غربت یه تقدیره از خواب یک غفلت
تصویری از یک کوچ ،در آخرین قسمت
وقتی ازم دوری از سایه می ترسم
حتی من اینجا از همسایه می ترسم
غربت برای ما مثل یه تعلیقه
یک راه طولانی روی لب تیغه
این حس آزادی اینجا نمی ارزه
زندون بی دیوار سلول بی مرزه
وقتی ازم دوری شب نقطه چین میشه
دیوار این خونه ،دیوار چین میشه
وقتی ازم دوری از زندگی سیرم
دنیا را با قلبت اندازه میگیرم
این حس آزادی اینجا نمی ارزه
زندون بی دیوار سلول بی مرزه
شاعر: روزبه بمانی
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]